( از پشت ابرها )
شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۸۴، ۰۵:۵۶ ق.ظ
از خانه بیرون میزنم اما کجا امشب شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشبها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف! ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشبهر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشبامشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشبگشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشبطاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشبای ماجرای شعر و شب های جنون من آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟ محمد علی بهمنی