زندگی
پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۸۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ
من یه آئینهی تازهبالغم
تو یه صورت غیور!
که شونههای آئینه رو گرفتی
تا فقط از تصویر تو تمکین کنه
***
من یه زمین بکرم
تو یه آسمون جوون
که شبانهروز توی یه حجلهی فضایی
با من مشغول زفاف ابدی هستی
***
خدایا
اینقدر نسبت به من غیوری که
ابتدا و انتها و ظاهر و باطنمو در لفافهای از حقیقت خودت فرو بردی
تا هر کسی از هر طرفی میاد
ناچارا با تو روبرو بشه
نه با من
گرچه خودت بهتر میدونی که غیر از خودت
کسی اینجا مرد نیست
***
با من مدارا کن
تا توی این زندگی مشترک
اخلاقهای تو رو بهتر بشناسم
با
من
مدارا
کن
* این پست توسط شمع + در کیمیای میهنبلاگ + ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۱