...
پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۴، ۰۴:۵۴ ق.ظ
کی روا باشد که گردد عاشق غم خوار ، خوار در ره عشق تو اندر کوچه و بازار ، زاردر جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست! ، دوست! جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار ، یاراز دهانت کار گشته بر من دلتنگ ، تنگ با لب لعل تو دارد این دل افکار ، کارساقیا! زان آتشین می ساغری لبریز ریز تا به مستی بر زنم در رشته ی زنار ، نارمطربا! بزم سماعست و بزن بر چنگ ، چنگ چشم خواب آلودگان را از طرب بیدار دار!