مخمصه :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

مخمصه مخمصه

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۸۵، ۰۶:۵۱ ق.ظ

هنوز رگه‌های درد مثل یه سنگ، نبض دایره‌های سینه‌مو تندتر می‌کنه

تا حالا زنده‌موندنم هم از معجزات همین مسیحه

***

برا جواب‌شون هر چیزی می‌گفتم، اوضاع وخیم‌تر می‌شد

یا باید می‌گفتم از خودم باردار شدم

یا از خدا

یا از یه مرد

اولی‌شو می‌گفتن: خیاله

دومی‌ش رو می‌گفتن: محاله

آخریش هم باید اثبات می‌کردم حلاله

***

حیا و حیرت و حکمت یه قاب مثلثی‌شکل از سکوت ساخته بود که من یه گوشه‌اش کز کرده بودم

و آرزو می‌کردم یه طناب از راس این مثلث آویزون بشه و دارم بزنه

تسبیح هم می‌تونست کار اون حلقه‌ی مفقوده رو بکنه

نذر کردم اگه پیداش کنم یه ختم الحمد لله بگیرم برای روح منصور

که یادم افتاد چند روزه که بند قنداقه شده

***

ناگهان صدایی رشته‌ی همه‌ی نذر و نیازهامو  پنبه کرد

اون "جلوه‌ی" کوچولو گرسنه‌اش شده بود

پیرهنم خیس شد

بوی شیر تموم اون مثلث رو پر کرد

اذان می‌گفتن

 

 

* این پست توسط شمع + در کیمیای میهن‌بلاگ + ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

 

  • ناصر دوستعلی

دست‌نوشته

شمع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه