آن مرد با باران می آید؛ وجیهه سامانی
یک. از موضوع کتاب اطلاعی نداشتم، با توجه به نامش فکر کردم دربارهی حضرت ولی عصر عجلالله فرجه باشد اما اشتباه میکردم.
دو. مجموعا برای بنده گیرا نبود، اما طبیعی است که هر کسی سلیقهای دارد، شما بخوانید شاید خوشتان آمد.
سه. در چندین جای کتاب که از اوضاع زمانش روایت میکند احساس کردم امروز چه به ناحق و هنرمندانه با استفاده از هجوم عجیب و غریب رسانهها به اذهان و زندگی مردم، سعی میکنند همان حرفها و همان بیاعتمادی را نسبت به انقلاب اسلامی در دل مردم، خاصه جوانها بکارند و چقدر مسئولین و نیروهای سالم انقلابی مسئولیت و وظیفهشان به مراتب سخت و سنگینتر از گذشته است.
چهار. متأسفانه ما در حوزهی نظر و یادگیری اصول و آشنایی با آنها خوب عمل نمیکنیم، مطالعه نمیکنیم، بنابراین در این حوزه به شدت ضعیفیم، خاصه جوانها که جاذبههای ذائقهخرابکن از شش جهت راه را بر آنها بسته و فرصت نفسکشیدن به آنها نمیدهد.
پنج. «معنی این چیچی لاسیون را نفهمیدم اما رویم نمیشود دوباره از بهروز بپرسم. آنوقت پیش خودش فکر میکند چه برادر خنگی دارد! باید یادم باشد یک وقت دیگر حتما سوال کنم.»(بخشی از متن کتاب)
چه بسیار کسانی که از ترس اینکه ممکن است چه فکری دربارهشان بشود، سوال و مسئلهی خود را مطرح نمیکنند و چه بسیار کسانی که با نشاندادن عکسالعمل نامناسب به سوالکننده، او را از کردهی خود پشیمان میکنند. برای همین است که میگویند از هر کسی سوال نکن و برای همین است که میگویند مبادا سائل را کوچک کنی. طبیعی است که هر کسی در سطحی از معلومات قرار دارد و اگر کسی سوالکننده را به هر طریقی تحقیر کند در واقع حقارت و غرور نابجای خود را فریاد زده است.