آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟
آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟
آمدهام تا دربارهی خود، و آنچه در درونم وجود دارد سوًال کنم.
آیا بین شما کسی میتواند قلبم را به من شناسانده، راز درونم را برایم آشکار کند؟
بگوئید کدامین آتش، آغوش مرا سوزانده، قدرتم را ستانده و آرزوها و خواستههایم را ذوب میکند؟
این، کدامین دستان روشن، نرم و جذابست، که در لحظات تنهایی،
روح مرا در خویش میکشد و در رگ و پی قلبم، شرابی آمیخته با تلخی لذت و شیرینی درد میچکاند؟
این کدامین بالهاست که در سکوت طولانی شب، گرد بسترم پر میزند، تا هنگام بیخوابی:
آنچه را نمیشناسم بجویم
به آنچه نمیشنوم گوش فرا دهم
به آنچه نمیفهمم بیاندیشم
به آنچه نمیبینم خیره بمانم
و آنچه را که بدان نخواهم رسید طلب کنم.
آری... بیدار شده، آه میکشم،
زیرا اندوه برایم دوست داشتنیتر از لذت و شادیست
به گاه بیخوابی، در دستان قدرتی نامرئی اسیرم که مرا میکشد و تا طلوع فجر تا آنگاه که،
زوایای خانهام از نور سرشار شود به حرکت وا میدارد،
سپس در حالی که بر پلکهای پژمردهام، سایههای بیدار
میآرامم، و بر فراز بستر سنگیام، اشباح روًیا به گردش در میآیند...
جبران خلیل جبران
* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۵