اگر راز دلم گویم حدیثش را تو می‌دانی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

اگر راز دلم گویم حدیثش را تو می‌دانی اگر راز دلم گویم حدیثش را تو می‌دانی

پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۸۴، ۰۷:۵۸ ق.ظ

یا حق

 

اگر راز دلم گویم حدیثش را تو می‌دانی

مرا از لطف خود هر دم به بزم خویش می‌خوانی

 

خلیلی یوسفی نوحی سلیمانی نمی‌دانم

دم پاک مسیحا و کف موسی بن عمرانی

 

حدیث لیلة القدری هزاران ماه را ماهی

نزول آیه‌ی سبز صفابخش بهارانی

 

اگر حسن تو را وصفی شود من فاش می‌گویم

تو برتر از هزاران یوسف زیبای کنعانی

 

جمالت را در این عالم اگر تمثیل بگذارند

تو تفسیر تمام آیه‌های لوح پنهانی

 

لبت گر وا شود ای مخزن علم خداوندی

حکیمان را بیاموزی ز حکمت‌های لقمانی

 

الا روح مجسم در کنار آیه‌ی تطهیر

سزد آن‌که جمالت را ز ناپاکان بپوشانی

 

بیا ای مهر بی‌همتا لوای نور بر پا کن

تو غم‌خوار تمام بی‌پناهان و ضعیفانی

 

تو آن گنجینه‌ی لطف و عطا و جود و احسانی

یقین دارم گدایان را ز دربارت نمی‌رانی

 

تویی مرهم به زخم بی‌شمار مادرت زهرا

بیا با مقدمت روشن نما آن قبر پنهانی

 

تو که ناگفته می‌دانی حکایت‌های پنهان را

اگر راز دلم گویم حدیثش را تو می‌دانی

 

 

تویی که این شعر و خواندی و حالی بهت دست داد، بدون شک راز دلی با آقا داشتی که آوردنت که دست پر بری، انشا الله. هر جایی می‌تونه مجلس بزم مولا باشه شک نکن!!!

خیلی التماس دعا

 

 

* این پست توسط خانم مسیح در کیمیای میهن‌بلاگ ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: سه‌شنبه ۱۳۹۹/۰۷/۰۱

 

  • ناصر دوستعلی

شعر

مسیح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه