جمعه ها با حافظ
جمعه, ۴ آذر ۱۳۸۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ
سلام روز همگی بخیرامروز یه خورده دیر شد ولی ماهی رو هر موقع از آب بگیری تازه است :بسم الله در ازل هر کو بفیض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بودمن همانساعت که از می خواستم شد توبه کارگفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بودخود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن بدوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود ؟بی چراغ جام در خلوت نمی یارم نشستزانکه کنج اهل دل باید که نورانی بودهمت عالی طلب جام مرصع گو مباشرند را آب عنب یاقوت رمانی بودگرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبینکاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بودنیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدارخود پسندی جان من برهان نادانی بودمجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میاننستدن جام می از جانان گرانجانی بوددی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شرابای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود ؟********************