شهید کاظم نجفی رستگار (شهید دفاع مقدس) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

شهید کاظم نجفی رستگار (شهید دفاع مقدس) شهید کاظم نجفی رستگار (شهید دفاع مقدس)

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

حاج کاظم نجفی رستگار در آغازین روزهای شکوفایی بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد... از هفت سالگی، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی‌های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به ادامه‌ی تحصیل پرداخت...

او که دوران نوجوانی را با زمزمه‌های نهضت امام خمینی(ره) آغاز کرده بود، در روزهای نخست پیروزی، با شروع غائله‌ی کردستان و تحریکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای دکتر چمران راهی کردستان شد و آموزش‌های چریکی را در آن‌جا فرا گرفت.

وی که تربیت‌یافته‌ی مکتب بزرگانی چون شهید دکتر چمران و حاج احمد متوسلیان بود، پس از بازگشت در پادگان توحید به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و بعد از مدتی به فیروزکوه رفته، کلاس‌های آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد.

وی را به عنوان فرمانده یکی از گردان‌های تیپ رسول الله(ص) که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از شش‌ماه فعالیت، مسولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.

حاج کاظم در این زمان طی ماموریتی جهت توانمندسازی نیروهای حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسولیت تعدادی از عملیات‌ها را بر عهده گرفت. وی در راه آماده‌سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به نام مبارک «سیدالشهدا(ع)» مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده دار شد.

در مهرماه سال ۱۳۶۱ همسری مومن و پارسا اختیار کرد و چند روز بعد به جبهه رفت.

شهید رستگار که تمام عمر خود را در جستجوی رستگاری ابدی گذرانده بود، در حین عملیات بدر، روز پنج‌شنبه ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه‌ی هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا(ع) به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد.

گویی حاج کاظم فرمانده غریب لشگر سیدالشهدا(ع) به زیارت مولای کاظمین رفته بود که پیکر مطهرش بعد از ۱۳ سال هم‌چون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.(برگرفته از سایت رجانیوز)

 شهید کاظم نجفی رستگار

کلام شهید:

اگر وقتم را شبانه‌روز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی، بر گردن این بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشم.(برگرفته از سایت رجانیوز)

 

خاطره‌ای پس از شهادت شهید کاظم رستگاری:

برادر شهید رستگار ماجرای درخواست مادر این شهید بزرگوار که هنوز هم در قید حیات هست، را بیان می‌کند که در آن در عالم رویا از فرزندش درخواست می‌کند که بتواند قرآن بخواند: «مادر من یک کلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهیدم، شهید کاظم رستگار را می‌بیند که به مادر می‌گوید: مادر جان! من الان در بهشتم چه چیزی می‌خواهی که برای تو از آن‌جا بیاورم؟ مادر به شهید می‌گوید: الان که در بهشت هستی می‌توانی از خدا بخواهی که من بتوانم قرآن بخوانم. این خواهران بسیج و خانم‌های جلسه‌ای می‌آیند و من را به جلسه‌ی قرآن می‌برند. همه که قرآن می‌خوانند وقتی نوبت به من می‌رسد می‌گویم که من سواد ندارم و آن‌ها می‌گویند که اشکال ندارد، خب سوره‌ی حمد یا قل هو الله را بخوان. من دیگر خسته شدم و خجالت می‌کشم. تا آن‌جا که بعضا به این مجالس به بهانه‌ی این‌که حالم مساعد نیست، نمی‌روم. الان که بهشت هستی می‌توانی از خدا بخواهی که من قرآن را یاد بگیرم؟ شهید رستگار به مادر می‌گوید: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز کن انشاالله می‌توانی بخوانی.»

مادر من بعد از نماز صبح بلند می‌شود و هرجای قرآن را که باز می‌کند، می‌خواند.

برادر شهید کاظم رستگار در گفت‌وگو با رجانیوز، درباره‌ی صحت این موضوع گفت: هیاتی از علمای قم برای تحقیق درباره‌ی این موضوع آمدند و آن را تایید کردند. (برگرفته از سایت رجانیوز)

 

شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵؛ هور الهویزه

مزار شهید: تهران

 

* منبع: نرم‌افزار روزنگار شهدا (کانون گفتگوی قرآنی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه