من به یک لیلی محتاجم
سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۸۴، ۰۴:۳۹ ق.ظ
فواد اگر چه سر و وضعش را به نحو غلط اندازی مرتب کرده بود اما از غبار چهره و غم چشمها میشد فهمید که احوالاتش عادی نیست.بخصوص این غیرعادی بودن وقتی مسلم تر شد که فهمیدیم دیدارش با مصطفی در میدان تجریش و دعوت به خانه و باقی قضایا را هیچ به یاد نمی اورد!!!!من پرسیدم:فواد هیچ معلوم هست کجایی؟انگار نه به من که به خودش جواب میدهد گفت:دروادی تنهایی.مصطفی گفت:این فواد تا ازدواج نکند حال و روزش درست نمیشود.باید یک زن درست و حسابی برایش دست و پا کنیم.فواد اخمهایش را درهم کشید و گفت:بی ربط می گی مصطفی.احساس تنهایی چه ربطی به زن و زندگی و این حرفها دارد.و رو کرد به من و پرسید:مثلا خود تو سید با داشتن اینهمه زن و بچه دیگر احساس تنهایی نمیکنی؟گفتم:کدام همه؟طوری حرف میزنی انگار من....گفت:مقصودم اینهمه سال است.مقصودم مدت طولانی زن و بچه داشتن است.احساس تنهایی چیزی نیست که به زن و بچه و زندگی ربطی داشته باشد.مثل اینکه تو بگویی اگر به مجنون زن میدادند می نشست سر خانه و زندگیش و بدنبال لیلی بازی نمیرفت.اینطور نیست.لیلی یک مفهموم مستقلی است که فقط کسانی می توانند ان رابفهمند که به درجات جنون نائل شده باشند.سعید با دست زد به پشت مصطفی و گفت:فکر میکنم مقصود فواد این است که شما حرف های اضافی نزنید.ما همه خندیدیم ولی فواد خیلی جدی گفت:بله دقیقا.والبته این تایید جدی فواد بیشتر از اصل حرف خنده دار بود.سعید ادامه داد:البته فواد من فکر میکنم تو هم سرنا را از سر گشادش میزنی.اینطور نیست که مجنون اول به درجه جنون رسیده باشد بعد لیلی را پیدا کرده باشد.ظهور لیلی باعث جنون مجنون شد وگرنه این ادم که پیش از این برای خودش قیس عامری معقول و مرتبی بوده است.مصطفی خوشحال حرفش را برید یعنی سعید جان هم حرفهای زیادی میزنند؟فواد گفت:خب بله برای اینکه لیلی یک موجود زیر خاکی نبوده که توسط مجنون کشف شده باشد.پیش از ظهور مجنون هم برای خودش لیلی ای بوده ولی کسی مثل مجنون پیدا نمیشده که دل دوست داشتن و جربزه عاشق شدن داشته باشد.چرا همه ادمهایی که پیش از ان لیلی را دیده بودند هیچکدام مجنون نشدند؟یاسر برای اینکه فضارا از جدیت خارج کن گفت:خب حالا ما باید چکار کنیم؟فواد خیلی جدی پاسخ داد:هیچی بلند شید برید خونه هاتون.و ما همه جا خوردیم و.....