چون که صد آمد نود هم پیش ماست
به بهانهی گذار از صدمینمطلب
"احساس چگونگی"
اولش که از این ترکیب استفاده میکرد، من هم متوجه منظورش نمیشدم؛ اما بعدها از اونجایی که من در درک این مطالب، حرفهای شدم –متاسفانه- و البته به کمک کسب تجربههای فراوان در این زمینه و کلی تحقیق و تفحص (لطفا از کلمهی تحقیق و تفحص برداشت سیاسی نکنین که نه راضیام، نه سیاسی!) به طور کامل، احساس چگونگی رو درک کردم تا جایی که دیگه این باقی دوستان و... بودن که نمیدونستن منظور من، از به کار بردن این ترکیب چیه و البته هنوزم خیلیاشون نمیدونن. (چه باحاله!!!)
اما برای اینکه شما اذیت نشین، یه مثال خوب و توپ براتون میزنم تا متوجه بشین، وقتی کیمیا میگه احساس چگونگی بهم دست داده یعنی چی؟
یکی از جاهایی که این احساس به شدت و با قدرت هر چه تمامتر بروز میکنه اینجاست که: آدم با یه عده از دوستاش قول و قرار وبلاگنویسی بذاره و همه بگن: بله! ما هستیم، ما مینویسیم و از این حرفا ولی... بعد از یه مدت مطالب تو برسه به عدد ۱۰۰ و إند مطالب رفیقات بشه مثلا ۲۵تا (۷۵ = ۲۵ - ۱۰۰). در اینجا اون احساسی که به آدم دست میده، همون احساس چگونگیه.
متوجه شدید؟ نه؟؟ جون من؟؟؟
ای بابا! دیگه کمکی از دست من بر نمیاد، مگه اینکه باز هم این احساس زیبا رو، در قالب مثالهای مختلف براتون توضیح بدم، البته اگه بخوایین و دوست داشته باشین! ضمنا وقتی تجربهش کردین متوجه میشین! و دیگه انصافا نمیتونین ازش دل بکنین!
تا "بعدا"
صاحب احساس چگونگی: کیمیا
یاعلی