گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۴، ۱۲:۴۷ ق.ظ
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم دلم به پیش تو, جان در قفات, دیده به قامت خدای داند ودل شاهد است من چه کشیدم دو چشم خود بگشاو سوال کن که بگویم زخیمه تا سر نعش تو چگونه رسیدم ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم نه تیغ شمر مرا می کشت نه نیزه خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان صدای یا ابتای تورا دوباره شنیدم سزد به غربت من هرجوان وپیر بگرید که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم کنار کشته تو با خدا معامله کردم نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم بگو به نظم جهان سوز میثم این سخن از من که دست از همه شستم رضای دوست خریدم استاد سازگار